نویسنده: هوارد کلارک
در جلسه «پروژه تحقیقاتی اقدام خشونتپرهیز» در مارس 1997، هوارد کلارک در مورد «کمپین تعیین سرنوشت» در کوزوو سخنرانی کرد. مسائل مطرح شده در این سخنرانی در نگارش کتاب اصلی او به نام «مقاومت مدنی در کوزوو»، که در سال 2000 منتشر شد، نقش مهمی داشت.
برنامه ارائه شده از طرف هوارد به موسسه «آلبرت انیشتین» که اساس سخنرانی وی را تشکیل می داد برای مرور اطلاعات، از قبل به شرکتکنندگان داده شده بود. او ماجرای کوزوو/آ (صربها، منطقه را کوزوو و اکثریت جمعیت آلبانیایی آن، کوزوو می خوانند. ویراستار نیز برای احترام به هر دو طرف و حفظ بی طرفی از کلمه کوزوو/آ استفاده کرده است. به جز در جاهایی که کوزوو نام واقعی یک سازمان یا واقعه است.) را به چهار مرحله تقسیم کرد. مسائلی که او قصد بررسی آنها را داشت شامل عدم تحریک، مقاومت مدنی و ارتباط آن با برنامه سازنده، گفتوگو و همزیستی بودند.
مرحله 1: دوره 1986 تا 1990، مصادف با به قدرت رسیدن میلوشویچ و آغاز فروپاشی پس از تیتو(رئیس جمهور سابق یوگسلاوی)
در این دوره، میلوشویچ طی تبلیغاتی گسترده ای ادعا کرد که مسئله کوزوو/آ برای صربها اهمیت اسطورهای دارد. در سال 1989، در ششصدمین سالگرد نبرد کوزوو، استخوانهایی که “ظاهرا” متعلق به پادشاه لازار که در جنگ کشته شده بود، در سراسر منطقه حمل و به طور رسمی دوباره دفن شد تا نشان داده شود که کوزوو/آ همیشه متعلق به صربها بوده است. هیچ چیز نمی توانست به این وضوح بعد نکروفیلی فرهنگ صرب را نشان دهد. پیش از این، میلوشویچ از مهاجرت مداوم صربها از کوزوو/آ و شکایت کسانی که آنجا را ترک کردهاند، بهره برد تا یک سیاست اقتدارگرای ملیگرایانه پایهریزی کند که بتواند جایگزین اقتدارگرایی کمونیستی قبلی شود.
یک مفسر سیاسی، یوگسلاوی را به دو بلوک تقسیم کرده بود: بلوک صربستان میلوشویچ و بلوک اسلوونی، شامل کوزوو/آ. در بین جمهوری های یوگسلاوی اسلوونی لیبرال ترین و غربگراترین جمهوری بود. اولین جنبش صلح واقعی در آنجا ظهور کرد. همچنین در آنجا جنبش همجنسگرایان، جامعه مخالفان جوان و موارد مشابه وجود داشت. این جنبش آلترناتیو در اسلوونی به طور غیررسمی با آلبانیاییهای کوزوو/آ که در آن زمان حقوق مختلفشان سلب می شد و در سال ۱۹۸۹-۱۹۹۰ منجر به از دست رفتن کامل خودمختاریشان شد، متحد شد. در این زمان آلبانیایی ها شروع به تشکیل برخی از نهادهای خود به شیوه ای غیرکمونیستی کردند مانند تأسیس حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK). همچنین درخواست فزاینده ای در داخل کوزوو/آ وجود داشت که به جای اینکه یک استان خودمختار صربستان باشد، شرایط یک جمهوری را داشته باشد.
مرحله 2: از دست دادن استقلال و ایجاد نهادهای موازی
لغو نهایی خودمختاری استان، به اخراج گسترده کارگران منجر شد. ارقام نشان میدهد که حدود 12 تا 14 هزار کارگران آلبانیایی اخراج شدند که حدود 70 الی 80 درصد کارگران آلبانیایی را تشکیل می داد. این اخراجها به تظاهرات گسترده آلبانیاییهای کوزوو/آ منجر و با سرکوب شدیدی مواجه شد. ارتش وارد میدان شد و برای نخستین بار ارتش مردم یوگسلاوی برای سرکوب مردم عادی به کار گرفته شد و از تانکها برای بستن مجلس استفاده شد. آخرین تظاهرات گسترده درباره آموزش در اکتبر 1992 رخ داد که ادعا شد حدود نیم میلیون نفر، یعنی تقریباً یک چهارم جمعیت کل استان، در آن شرکت کردند. پس از آن، مقامات به این نتیجه رسیدند که اعتراضات گسترده بسیار پرخطر هستند.
به عنوان مثال از نوع تحریکی که جمعیت آلبانیایی با آن مواجه بودند، پلیسهای صرب برای جستجوی سلاح به روستاها میرفتند، اگر در یک خانه سلاحی پیدا نمیکردند، ساکنان را مورد ضرب و شتم قرار میدادند چون مطمئن بودند که سلاح دارند و مخفی میکنند. اگر سلاح پیدا میکردند، افراد را به ایستگاه پلیس می بردند و مورد ضرب و شتم قرار می دادند. این اتفاق مکررا در روستاهای مختلف کوزوو/آ اتفاق میافتاد. بخشی از ارتباط عاطفی هاوارد با کوزوو/آ ناشی از رخ دادن یک مورد از این یورش ها در روز قبل از اولین دیدار او از منطقه بود. در آن روز، روستاییان در سحرگاه مورد حمله قرار گرفته بودند. بیست و هشت نفر از تختخوابهایشان بیرون کشیده شده بودند و تمام روز در دمای منفی چهار درجه با پای برهنه در فضای باز ایستاده نگه داشته شده بودند و سپس در ایستگاه پلیس مورد ضرب و شتم قرار گرفته بودند. زمانی که مردم به او گفتند که علیرغم تحریکات صورت گرفته تصمیم دارند به خشونتپرهیزی ادامه دهند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفت. این در حالی بود که در بین مردم تئوری خاصی درباره خشونتپرهیزی وجود نداشت.
در این مرحله بود که نهادهای موازی ایجاد شد. زمانی که مدارس آلبانی بسته شدند، آنها مدارس موازی را در خانههایشان یا در هر مکانی که می توانستند، راه اندازی کردند. پزشکان و پرسنل بیمارستانی آلبانیایی اخراج شدند و به پزشکان دستور دادند که فقط از زبان صربی در ارتباط با بیماران استفاده کنند. در پاسخ به این اقدامات، «مراکز پزشکی مادر ترزا» تاسیس شد. این مراکز با جنبش مادر ترزا ارتباطی نداشت اما به نام او نامگذاری شد زیرا او یک آلبانیایی بود. همچنین یک کمیته هماهنگ کننده از احزاب سیاسی تشکیل شد. در سال 1992 در انتخابات موازی، حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) به عنوان دولت ایالتی انتخاب شد و روگوا به عنوان رئیس جمهور آن انتخاب شد.
مرحله 3: مرحلهٔ “سکوت” یا مرحلهٔ غیرفعال
در طول این مرحله، آلبانیاییها برای تقویت عدم همکاری گسترده به به نهادهای موازی اتکا کردند و از طریق حمایت از کسب و کارهای کوچکی که توسط افراد اخراج شده راهاندازی شده بود، توانستند به حیات اقتصادی خود ادامه دهند. انرژی رهبری صرف جلب حمایت بینالمللی از کوزوو/آ شد، در حالی که نهادهای موازی تمام تلاش خود را برای رفع نیازهای مردم به کار گرفتند. در این دوره ترس گسترده ای وجود داشت که جنگ در کوزوو/آ رخ دهد، همانند جنگی که قبلاً در کرواسی و بوسنی به وقوع پیوسته بود.
آغاز مرحله جدیدی از فعالیتها
کوزوو/آ از دوره سکوت به دو شکل در حال خارج شدن بود. در سال گذشته شاهد اولین ترورهای سیاسی و حملات بمبی بودیم که ادعا میشد توسط آلبانیاییها وجود داشت، اما هویت «ارتش آزادیبخش کوزوو» (KLA) که مسئولیت آنها را بر عهده گرفت کاملاً مشخص نبود. این نهاد حتی یک بیانیه سیاسی صادر نکرده بود، بلکه صرفاً مسئولیت اقداماتی را که در واقع به نفع میلوشویچ بود را بر عهده گرفت. هفته گذشته هنگامی که هوارد در کوزوو بود، بمبی در نزدیکی یک مدرسه آلبانیایی هنگام بیرون آمدن بچه ها منفجر شد که آلبانیایی ها را مجروح کرد. زمانبندی وقوع حوادث نیز به مقاصد مقامات صرب کمک میکرد.
نشانه دیگری که نشاندهنده تغییر وضعیت بود این بود که رهبری اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) آشکارا به چالش کشیده میشد. آدام دماچی رهبری حزب پارلمانی کوزوو/آ را به عهده گرفته بود و اگر انتخابات موازی با انتخابات رسمی در اواخر امسال برگزار می شد، او به عنوان نامزد رقیب روگوا برای ریاست جمهوری کاندید می شد. دماچی از کمپین اعتراضات عمومی از جمله نافرمانی مدنی و ایجاد آرمان مشترک با جنبش دموکراسی در داخل صربستان حمایت کرد. او از سوی دیگر خواستار تعدیل مطالبات جنبش آلبانیاییها بود. معلوم نبود همه اینها به کجا منتهی خواهد شد، اما حکومت تک حزبی LDK به چالش کشیده شده بود، هم از سوی افرادی که ممکن بود از نبرد مسلحانه حمایت کنند و هم از سوی جناح دماچی.
مسائلی که هوارد در تحقیقاتش بررسی کرده
الف) سیاست عدم تحریک و پایداری
هوارد علاقهمند بود ببیند مردم چگونه توانسته اند خود را برای مدت طولانی مهار کنند. یک تحقیق معتقد بود که تهدید جنگ باعث شده بود که کوزووییها فضای کمی برای عمل داشته باشند. طبق این تحقیق، میلوشویچ میخواست آلبانیاییها را تحریک کند و از برخی واکنشهای خشونتآمیز برای سرکوب استقبال میکرد. این مسئله آنچنان عمیقا درک شده بود که مردم از یک دیسیپلین خاص برای مهار خود برخوردار بودند. تحلیل دیگری معتقد بود که این محدودیت از فرهنگ پدرسالاری آلبانیاییها سرچشمه میگیرد که قادر بود نوعی دیسیپلین خشونتپرهیز را اعمال کند. جان آلکاک (مدرس دانشگاه برادفورد و متخصص حوزه بالکان) در نامه ای به هوارد استدلال کرده بود که فرهنگ سنتی آلبانیایی بر دیسیپلین مردانه تأکید دارد. عامل دیگر در این وضعیت این بود که LDK یک سیستم تک حزبی را اداره می کرد و رسانه هایی که مردم کوزوو به آنها دسترسی داشتند را به طور کامل کنترل می کرد. ساختاری اقتدارگرا داشت که از بسیاری جهات به طور مؤثر سازماندهی شده بود.
ب) ساختارهای موازی در مقابل برنامه سازنده
هوارد وقتی متوجه شد محقق ایتالیایی آلبرتو لابتا (Alberto l’Abate)، که در حال حاضر در کوزوو/آ است، از ساختارهای موازی به عنوان “برنامه سازنده” یاد می کند شگفت زده شد. خود هوارد این کار را متوقف کرده بود، زیرا در اصطلاحشناسی گاندی، برنامه سازنده قرار بود نوع جامعه ای که می خواستید را پیش بینی کند و گامی به سوی ساختن آن باشد. با این حال، آموزش زبان های خارجی در مدارس موازی به ترتیب شامل انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی می شد. زبان صرب و کرواتی یا صربی – زبان ستمگر و زبان همسایه – اصلاً تدریس نمی شد. آلبانیایی از برنامه درسی صربستان حذف شده بود، به همین دلیل زبان صربی نیز از برنامه درسی مدارس جایگزین حذف شده است. این باعث ایجاد نسلی از جوانان شد که قادر به برقراری ارتباط با همسایگان صرب خود نبودند. یکی از جوانان می گفت که هر چه سیستم آموزشی موازی طولانی تر می شد، گرایش به محافظه کاری نیز بیشتر می شد. حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) سعی کرده بود مطالب خاصی را از متون مدرسه حذف کند و اصرار داشت که باید فقط داستانهای مصور خاص در مدارس توزیع شود. در حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) دشمنی با پلورالیسم وجود داشت که این دشمنی در سیستم آموزشی موازی منعکس می شد.
مشکل دیگر از این واقعیت ناشی شد که آلبانیایی ها از ثبت نهادهای جایگزین خودداری کردند چون از نظر آنها، ثبت نهادها به معنای به رسمیت شناختن اقتدار دولت یوگسلاوی بود. این امر برای آژانس های خارجی و بین المللی که خواهان همکاری با موسسات جایگزین مانند آکسفام و سوروس بودند، مشکلات زیادی ایجاد کرد، زیرا طبق قوانین جمهوری فدرال یوگسلاوی موظف بودند تمام وجوه را از طریق یک موسسه ثبت شده و صورتحسابهای معتبر به مقامات ارائه دهند. این یک معضل جدی برای آلبانیایی ها بود. عزم آنها برای ثبت نکردن نهادهای جایگزین باعث می شد آنها به عنوان بخشی از یک جنبش مقاومت مدنی و عدم همکاری دیده شوند تا برنامه ای سازنده. هوارد در این باره به تجربه شخصی خودش که مسئول توزیع محصولات پزشکی سوروس در منطقه بود اشاره می کند. او برخی از تجهیزات پیشرفته را به یکی از معدود مدارس دولتی که فقط به دانش آموزان آلبانیایی آموزش می داد – مدرسه کودکان ناشنوا- داده بود. آنها روی رسید تجهیزاتی که او برایشان آورده بود با عبارت “جمهوری کوزوا” مهر زده بودند که در این صورت وقتی مقامات نحوه توزیع کمک ها را بررسی می کردند، آن را نمی پذیرفتند. آکسفام نیز شاهد روایتهای مشابهی بود. یک تضاد دائمی وجود داشت بین ایستادگی و تلاش برای پاسخگویی به نیازهای واقعی مردم.
ج) روابط با صرب ها
در کوزوو/آ آلبانیایی و صرب ها همیشه از یکدیگر دوری می جستند. اینجا مثل بوسنی یا سایر بخشهای یوگسلاوی که گروههای مختلف با هم روابط خوبی داشتند، نبود. یکی از برجسته ترین طرفداران گفتگو در میان آلبانیاییها، و حامی تشکیل اتحاد با جنبش دموکراتیک در صربستان، به او گفته بود که بر خلاف کرواسی و بوسنی، آنها نیازی به جنگ برای جدا کردن گروه ها ندارند. او تاکید کرد که تنها مبنایی که صربها و آلبانیاییها میتوانند بر اساس آن همزیستی کنند، نفرت توام با احترام است. بنابراین نباید هیچ توهمی درباره سازگاری نژادی در دستور کار وجود داشته باشد!
رهبری Zajedno (ائتلاف طرفدار دموکراسی در صربستان) در پیامی که به کوزوو/آ فرستاده بود، به رهبران آلبانیایی هشدار داده بود که به حمایت این ائتلاف خیلی امیدوار نباشند زیرا این امر میتواند منجر به واکنش شدید علیه Zajedno شود. در داخل کوزوو نیز بین رهبری LDK و افرادی مانند دماچی که از جنبش دموکراسیخواهی استقبال کرده بودند، شکاف وجود داشت. مقاله استشا زایوویچ در شماره ماه مارس نشریه Peace News تا حدودی به این موضوع پرداخته است.
یک سری اقدامات به منظور ترویج همکاری بین صربها و آلبانیاییها انجام شده بود. حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) یک طرح سوادآموزی را متوقف کرده بود زیرا هر دو جامعه را درگیر می کرد، اما هوارد مطمئن نبود که رهبران تا چه حد در برابر “ذهنیت آپارتایدی” موجود در سطح جامعه تسلیم شده اند یا تا چه اندازه در این ذهنیت مشترک هستند. به عنوان مثال، گروه جوانان مستقل؛ پستبدبینها the Post-Pessimists، که مایل به مشارکت صرب ها بودند، با آزار و اذیت زیادی از سوی جامعه آلبانیایی مواجه شده بودند. اما روگوا و دماچی هر دو با آنها دیدار کردند و از آنها حمایت کردند.
هوارد از طریق تیم صلح بالکان (Balkan Peace Team) عمدتا روی موضوع گفتگوی آلبانیاییها-صربها کار می کرد. تحلیل او باعث شد که او باور کند که آلبانیایی های کوزوو/آ در مبارزه خود به نگاه “زنجیره خشونتپرهیزی” نیاز دارند. این مستلزم یافتن صرب های باوجدان بود که مایل به ایستادگی بودند. در زمانی که اخراج گروهی آلبانیایی ها از کار رخ داد، تعداد کمی از صرب ها چنین کاری کردند. در واقع او شنیده بود فقط یک معلم دانشگاهی این کار را کرده بود و او نیز مجبور شد کوزوو/آ را ترک کند و به بلگراد برود. همچنین یک رئیس دانشگاه اصرار داشت آثار همکاران آلبانیایی سابق خود را به پاس قدردانی منتشر کند. با این حال، به طور کلی، همبستگی اجتماعی کمی وجود داشت، هم به دلیل “ذهنیت آپارتایدی” و هم به دلیل ارعاب چندین دههای حکومت استبدادی.
با این حال اعضای گروه صلح بالکان (BPT) با یک گروه صلح در نیس، شهری کوچک بین بلگراد و پریشتینا، به پیشرفت قابل توجهی دست یافته بودند. کوزووییها اغلب برای محاکمه های سیاسی به شهر نیس برده می شدند و تعداد زیادی در آنجا زندانی بودند. این ابتکار جدید با هدف مهمان نوازی از کسانی بود که برای بازدید از زندان کوزوو/آ به نیس می آمدند. این یک پیشرفت قابل توجه در نوع خود بود. تیم صلح بالکان مذاکره ای را با گروه صلح آغاز کرده بود و بعد از دو سه ماه گروه تصمیم گرفتند که کارگاه هایی برای رسیدگی به برخی از مسائل برگزار کنند. یکی از اعضای کمیته هماهنگ کننده تیم صلح بالکان یک کارگاه آموزشی در مورد تعصب با آنها برگزار کرد که نقش اصلی آن یکی از صربهای نیس بود که توسط همسایه آلبانیاییاش به خیابان میرفت و مجبور بود با واکنشها مقابله کند. در ادامه کارگاه، گروه گفتند که میخواهند به پریشتینا بروند و هوارد در تلاش بود تا افرادی را از جامعه آلبانیایی و صرب پیدا کند که دوست دارند آنها را ببینند. ممکن بود شش ماه طول بکشد تا پروژه به نتیجه برسد، اما در نهایت باید مکانی در نیس وجود داشت که آلبانیاییها بتوانند هنگام بازدید از زندان، یک فنجان چای بنوشند. این یک عملیات حساس بود. اگر گروهی که به پریشتینا میرفتند تجربه ناخوشایندی داشته باشند، یا اگر نخستین آلبانیهایی که به نیس میروند با مشکلاتی روبرو شوند، این حرکت ممکن بود با شکست مواجه شود.
هوارد سخنانش را با داستانی درباره دوران اقامت خود در پریشتینا به پایان رساند. او یک دوست مخالف وظیفه شناس صرب به نام دراگان را که در پریشتینا درس می خواند دعوت کرد تا در کلاس رقص سالن رقص جنبش جوانان آلبانی شرکت کند. دراگان، اگرچه پانک (یک سبک موسیقی) بود و از رقص باله متنفر بود، اما این دعوت را قبول کرد زیرا او هیچ آلبانیایی را نمیشناخت و این فرصتی برای ملاقات با برخی افراد بود. سپس آنها به یک دیسکو رفتند، جایی که بلافاصله مشخص شد که یکی از آلبانیایی ها که پست مهمی در حزب اتحادیه دموکراتیک کوزوو (LDK) دارد، بسیار مشوش و ناراحت است. او بدش نمی آمد که در راه دیسکو به آپارتمان دراگان برود، اما برای او مشکل بود که در دیسکو با کسی که به گروهش تعلق نداشت و به راحتی می شد صرب بودن او را تشخیص داد، دیده شود. این حادثه به وضوح نشان می داد که نمیتوان انتظار دوستی بین جمعیت آلبانی و صرب کوزوو/آ داشت، بلکه در بهترین حالت، میتوان به شکلی از همزیستی امیدوار بود.
-این متن خلاصهای از کتاب ۹چالش خشونتپرهیزی، نوشته مایکل رندل است که توسط گروه مطالعات صلح (Department of Peace Studies)، دانشگاه برادفورد در سال 2002 منتشر شده است.
Leave a comment